هرچی تو دلمه

دل نوشته ها

هرچی تو دلمه

دل نوشته ها

پروژه

امروز تحویل پروژه داشتم. چقدر هم که با استرس همراه بود.

صبح رفتم خونه دوستم تا با هم روی پروژه کار کنیم و تا جایی که تونستیم کاملش کنیم.

تغییر خاصی که نتونستیم ایجاد کنیم و به هوای بابای دوستم که میخواست ما رو برسونه تا دانشگاه ؛ تا دقیقه ی 90 نشستیم و روی پروژه کار کردیم.

آماده شدیم تا بریم دانشگاه . خیالمون تقریبا راحت شده بود که یه دفعه ماشین خاموش شد .

چی شده بود ؟ بنزین و گاز ماشین تموم شده بود. بابای دوستم به امید اینکه به پمپ بنزین میرسیم

حرکت کرده بود. ولی وسط راه موندیم.

دیگه مجبور شدیم یک تاکسی گرفتیم . راننده هم که دید ما عجله داریم قیمت رو برد بالا و

ما هم فقط به این فکر بودیم که به دانشگاه برسیم ؛ قبول کردیم.

بالاخره رسیدیم دانشگاه !!

اعلام آمادگی کردیم که بریم و پروژه رو تحویل بدیم.

پشت سیستم که نشستیم و فایل ها مون رو باز کردیم ، دیدیم وای فایل ها رو اشتباه کپی کردیم.

دیگه بد بیاری از این بدتر!!!!!!!!!

یه لب تاپ از یکی از دوستان گرفتیم و نشستیم دوباره فایل های لازم رو ایجاد کردیم.

خدا رو شکر که اطلاعات یادمون بود و تونستیم سریع کارمون رو انجام بدیم.

دیگه رفتیم برای تحویل دادن.

تقریبا از آخرین نفرات بودیم. استاد پروژه رو دید و گفت خوبه. ما هم یه نفس راحت کشیدیم.

این چند روز فشار و استرس پروژه خیلی رومون زیاد بود. بعد از تحویل پروژه خیلی راحت شدیم.

حالا یه چند روز باید بزاریم برای استراحت.

اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید  

ولی میتوان با تلاش آنرا برداشت.                               

چیزی به نام عشق

                         

عشق !

وجود دارد یا نه؟!

اگر نیست ؛ چرا اینقدر حرفش را میزنند؟

اگر هست ؛ چرا نمی بینمش ؟ چرا نمی شنومش ؟ چرا حسش نمی کنم؟

اگر هست ؛ پس کجاست؟ چرا خودش را نشان نمی دهد؟

اگر هست ؛ پس خیلی بی رحم است.

با وجود گریه ها اشک ها باز هم خود را نمایان نکرد.دوستش ندارم.

آسمان هم قطره های اشکش سرازیر شد و آرام بر زمین نشست ؛ چون مروارید های اشک که

آرام از روی گونه ها به پائین غلتیدند.

اما باز هم عشق نیامد.

خیلی خود خواه است. اینقدر که از او سخن گفته اند و ستایشش کرده اند و بهترین ها را به او نسبت داده اند ؛ به خودش مغرور شده. ازش بدم میاد.

میگویند زندگی بی عشق معنایی ندارد ! اما اگر عشق خود ، زندگی نداشته باشد ؛ چه ؟! 

 

           

امتحان

شما امتحان هاتون تموم شده؟

حس بعد از آخرین امتحان یادتونه؟!

من امروز آخرین امتحانم رو دادم. کتاب خیلی سختی داشت. ولی خوشبختانه امتحان رو خوب دادم. منظورم از خوب دادن اینه که پاس میشم. همین اندازه هم برای من خیلی خوبه یعنی عالیه.!

احساس سبکی میکنم .بعد از یک ماه که هر روز پشت میز نشسته بودم و درس میخوندم . اگه مشغول کار دیگه ای هم بودم؛ فکرم همش پیش درس و امتحان و نمره بود . شونه هام سبک شدن. نفس راحت میشه کشید. وای که این ترم به من چی گذشت...

واقعا درسته که اگه درسها رو در طول ترم بخونی ، آخر ترم راحتی و این همه استرس و اظطراب رو نمیخواد تحمل کنی.

حالا اینا میگذره اگه درسی رو هم بیفتی میشه دوباره تو ترم بعد برداشت ، تا پاس بشه.

انشاالله که تو امتحان های خدا رد نشیم. اگه هم کوتاهی کردیم یه فرصت مجدد پیدا کنیم برای جبران اون.

از یه نفر شنیدم که گفت:

"جایی بنویس که هیچ کس دو بار زندگی نکرده ، روزی دو بار به این نوشته نگاه کن."

دوست

نازنین‌ِ ناسروده‌ ! اِی‌ دلیل‌ِ عاشقانه‌ !
با تو ساده‌ می‌رسم‌ من‌ ، از ترانه‌ به‌ ترانه‌ !
خنده‌ی‌ تو رمزِ بودن‌ ، رمزِ رویینه‌ شُدن‌ شُد !
سهم‌ِ من‌ از تو ، نگاهت‌ ، سهم‌ِ تو تمام‌ِ من‌ شُد !
با تو بی‌نیازم‌ از گُل‌ ، از چراغ‌ُ آب‌ُ مرهم !
با تو رو خاک‌ِ بهشتم‌ ، حتا تو هُرم‌ِ جهنم‌ !
اگه‌ گیج‌ُ گُنگ‌ِ حرفام‌ ، پیش‌ِ چشمای‌ تو لالم‌ !

عُمریه‌ که‌ بی‌قرارِ فتح‌ِ پاسخ‌ِ سوالم‌:

توی‌ کندوی‌ نگاهت‌ ، عسل‌ِ کدوم‌ بهشته‌ ؟
اِی‌ همیشه‌ پابه‌پا وُ اِی‌ همیشه‌ نانوشت






ه‌