نازنینِ ناسروده ! اِی دلیلِ عاشقانه !
با تو ساده میرسم من ، از ترانه به ترانه !
خندهی تو رمزِ بودن ، رمزِ رویینه شُدن شُد !
سهمِ من از تو ، نگاهت ، سهمِ تو تمامِ من شُد !
با تو بینیازم از گُل ، از چراغُ آبُ مرهم !
با تو رو خاکِ بهشتم ، حتا تو هُرمِ جهنم !
اگه گیجُ گُنگِ حرفام ، پیشِ چشمای تو لالم !
عُمریه که بیقرارِ فتحِ پاسخِ سوالم:
توی کندوی نگاهت ، عسلِ کدوم بهشته ؟
اِی همیشه پابهپا وُ اِی همیشه نانوشت
ه
حرف های دل رو باید گفت. اگه کسی نبود خوب میشه نوشت.
من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد
شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی میکوبم
و به یادش با قلم سبز بهار مینویسم
ای دوست خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست!!