-
پروژه
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 22:38
امروز تحویل پروژه داشتم. چقدر هم که با استرس همراه بود. صبح رفتم خونه دوستم تا با هم روی پروژه کار کنیم و تا جایی که تونستیم کاملش کنیم. تغییر خاصی که نتونستیم ایجاد کنیم و به هوای بابای دوستم که میخواست ما رو برسونه تا دانشگاه ؛ تا دقیقه ی 90 نشستیم و روی پروژه کار کردیم. آماده شدیم تا بریم دانشگاه . خیالمون تقریبا...
-
چیزی به نام عشق
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 23:47
عشق ! وجود دارد یا نه؟! اگر نیست ؛ چرا اینقدر حرفش را میزنند؟ اگر هست ؛ چرا نمی بینمش ؟ چرا نمی شنومش ؟ چرا حسش نمی کنم؟ اگر هست ؛ پس کجاست؟ چرا خودش را نشان نمی دهد؟ اگر هست ؛ پس خیلی بی رحم است. با وجود گریه ها اشک ها باز هم خود را نمایان نکرد.دوستش ندارم. آسمان هم قطره های اشکش سرازیر شد و آرام بر زمین نشست ؛ چون...
-
امتحان
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1387 23:33
شما امتحان هاتون تموم شده؟ حس بعد از آخرین امتحان یادتونه؟! من امروز آخرین امتحانم رو دادم. کتاب خیلی سختی داشت. ولی خوشبختانه امتحان رو خوب دادم. منظورم از خوب دادن اینه که پاس میشم. همین اندازه هم برای من خیلی خوبه یعنی عالیه.! احساس سبکی میکنم .بعد از یک ماه که هر روز پشت میز نشسته بودم و درس میخوندم . اگه مشغول...
-
دوست
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 16:05
نازنینِ ناسروده ! اِی دلیلِ عاشقانه ! با تو ساده میرسم من ، از ترانه به ترانه ! خندهی تو رمزِ بودن ، رمزِ رویینه شُدن شُد ! سهمِ من از تو ، نگاهت ، سهمِ تو تمامِ من شُد ! با تو بینیازم از گُل ، از چراغُ آبُ مرهم ! با تو رو خاکِ بهشتم ، حتا تو هُرمِ جهنم ! اگه گیجُ گُنگِ حرفام ،...