عشق !
وجود دارد یا نه؟!
اگر نیست ؛ چرا اینقدر حرفش را میزنند؟
اگر هست ؛ چرا نمی بینمش ؟ چرا نمی شنومش ؟ چرا حسش نمی کنم؟
اگر هست ؛ پس کجاست؟ چرا خودش را نشان نمی دهد؟
اگر هست ؛ پس خیلی بی رحم است.
با وجود گریه ها اشک ها باز هم خود را نمایان نکرد.دوستش ندارم.
آسمان هم قطره های اشکش سرازیر شد و آرام بر زمین نشست ؛ چون مروارید های اشک که
آرام از روی گونه ها به پائین غلتیدند.
اما باز هم عشق نیامد.
خیلی خود خواه است. اینقدر که از او سخن گفته اند و ستایشش کرده اند و بهترین ها را به او نسبت داده اند ؛ به خودش مغرور شده. ازش بدم میاد.
میگویند زندگی بی عشق معنایی ندارد ! اما اگر عشق خود ، زندگی نداشته باشد ؛ چه ؟!
چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز
تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز
دلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویت
تو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبز
به زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینم
بگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبز
به هنگام عــبور از لحظه های آبی احساس
مرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبز
تو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانی
به غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبز
میان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگ باغ عشق
گل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبز
به شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین ها
بــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبز
فضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گردد
چون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبز
بیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشمم
که دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبز
چقدر سخته توی چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید و بجاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و بجای اینکه لبریز از کینه و نفرت باشی حس کنی که هنوزم دوستش داری.چقدر سخته دلت بخواد باز سرتو به دیواری تکیه بدی که یکبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده .چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی.
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوستش داری.
چقدر سخته گل آرزوهاتو توی باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و آنوقت زیر لب بگی ((گل من باغچه نو مبارک))